نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

تشیع فخر رازی یا نقد آقای حسن زاده آملی

 پاسخ استاد مهدی پور به اعتراض یکی از خوانندگان نورالصادق

در مورد تشیع فخر رازی

علی اکبر مهدی پور
در مجله ی نورالصادق، شماره 18، صفحه 199، فرازی از استاد علی اکبر مهدی پور چاپشده، که ایشان آن را در ضمن مقاله ی: «اسطوره ی تحقیق» در تجلیل از مقام علمی استاد بی نظیر پژوهش و تحقیق، آیت الله سید عبدالعزیز طباطبائی (1348 ـ 1416ق) به عنوان یک خاطره نقل کرده اند، متن مذکور چنین است:


«یکی از محققین پر طنطنه ی حوزه که در سطح کشور دلهائی را به سوی خود جذب کرده، با یک نسخه ی خطّی مواجه می شود که روی آن کلمه ی ((فخر رازی)) خوانده می شد، او به تصور این که این کتاب از فخر رازی معروف است، آن را بررسی کرده و بسیار پر محتوا یافته بود. چون در این کتاب مطالب فراوانی راجع به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بود، آن را دلیل تشیع فخر رازی پنداشته بود و به همین دلیل به تحقیق آن پرداخته، مدت مدیدی از وقت با ارزش خود را در این راه صرف کرده آن را مهیای چاپ نموده بود. یکی از فضلای حوزه گزارش این کار را به محقق طباطبائی داد، استاد بدون تأمل و مراجعه پرسید: «فخر رازی» یا «مظفررازی»؟ هنگامی که این سخن در محضر آن محقق گرانمایه مطرح شده بود یک بار دیگر روی صفحه ی اول نسخه اش دقیق شده بود و دیده بود که روی صفحه ی اول نوشته شده: «ابوالمحامد مظفر رازی» ولی چون صدها سال از تألیف آن گذشته بود، حروف کمرنگ و ناخوانا شده بود.1
پس از نشر این مطلب، نامه ای به دفتر مجله نورالصادق رسید که در آن آمده است:


مسؤل محترم مجله ی نورالصادق(ع)، سلام علیکم و رحمة الله.
«در شماره ی 18 مجله، مطلبی از آقای مهدی پور درج شده، که کذب محض است و همان وقت که مطلب ایشان چاپ شد، در سال 76 در مجله ی آینه ی پژوهش مبرهن شد که سخن ایشان دروغ است، که به پیوست ملاحظه می فرمایید. و السلام علیکم و رحمة الله.
مستدعی است در شماره ی آتی جبران بفرمایید تا مرتکب نشر دروغ نباشید، که از اکبر کبائر است.»
آنگاه متن کامل تحقیقات خود را که در مجله ی آینه ی پژوهش، شماره ی 43 ص 69 ـ 71، چاپ شده بود، از کتاب «جمع پریشان» ج2، ص 611 ـ 613، زیراکس کرده به آدرس مجله فرستاده است.


ما این نامه را به پیوست تحقیقات انجام شده به خدمت استاد محقق و مدقق حضرت حجت الاسلام والمسلمین مهدی پور ارسال نمودیم و اینک متن پاسخ ایشان را در اینجا می آوریم:


باسمه تعالی
استاد حسن زاده در کتاب هزار و یک نکته می نویسد:
«گویند: وقتی مردی از اقصی بلاد ترک، محمود بن سبکتکین را حکایت می کرد که بدان سوی دریاها به جانب قطب، قرص آفتاب مدتی همواره پیدا باشد، چنانکه در آن اوقات شبی در میان نیست.
محمود چنانکه عادت او در تعصب بود برآشفت و گفت: این سخن ملحدین و قرمطیان است.
ابونصر مشکان گفت: این مرد اظهار رأی نمی کند، مشاهدات خویش می گوید و این آیت برخواند:

((وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلىَ‏ قَوْمٍ لَّمْ نجَْعَل لَّهُم مِّن دُونهَِا سِترًْا))2
محمود رو به ابی ریحان کرد و گفت: تو چه گویی؟ ابوریحان به نحو ایجاز و به حد اقناع در این مبحث بیان کرد.3»
آنچه این جانب در مقاله ی: «اسطوره ی تحقیق» آورده ام مشاهدات شخصی خودم بود، که به عنوان یک خاطره نقل کرده ام. و آنچه موجب شده پسر سبکتکین عصبانی شود و آن را «کذب محض» بخواند، عادت دیرینه ی او در دفاع از استاد خود ـ به حدس و گمان می باشد.


در اینجا نظر منتقد محترم را به چند نکته جلب می نمایم:


1) همانگونه که نشر اکاذیب از اکبر کبائر می باشد، تهمت کذب به یک مسلمان زدن نیز از اکبر کبائر می باشد.
2) منتقد محترم یک بار این موضوع را در مجله ی آینه ی پژوهش به عنوان: اشتباهات فاحش و فراوان آورده4 یک بار دیگر در میان سخنان پریشانش عیناً آورده است5 و اخیراً در نامه ای که به عنوان «نهی از منکر» به دفتر مجله نورالصادق فرستاده، مرتکب همین «منکر» شده است.


3) دقت در متن گفتار استاد حسن زاده به خوبی می رساند که ایشان پس از تذکر محقق طباطبائی در نسخه ی خطی نامبرده دقت کرده، سپس تحقیقاتی انجام داده و به این نتیجه رسیده است که این نسخه از آنِ فخر رازی نیست، بلکه منسوب به او می باشد.6


4) استاد حسن زاده در همین کلمه می نویسد:
«شارح بدون هیچ دغدغه و وسوسه قصیده را از امام فخرالدین رازی می داند، چنانکه در دیباچه ی شرح گفته است: قصیده ی مشهور الامام العالم العاقل الکامل الفاضل العارف بأسرار ربّانی و کنوز رموز گنج سبحانی، امام فخرالدین رازی...»
و لکن قاضی نورالله شهید درمجلس دوازدهم مجالس المؤمنین (چاپ سنگی رحلی، ط 1، ص 508) و هدایت در مجمع الفصحاء (چاپ سنگی رحلی، ط 1، ج 1، ص 376) آن را از ابوالمفاخر رازی می دانند.7


5) استاد حسن زاده در ادامه می نویسد:
«چنین ادیبی، شعر و شاعر و دیوان شناس، قصیده ی مذکور را به امام فخر رازی نسبت داده است، چنانکه اشعار شعرای یاد شده را بدانها. احتمال تحریف نسّاخ هم سخت قوی است، که به علت اشتهار امام فخر رازی و انس و آشنایی به نام او، ابوالمفاخر فاخر رازی به امام فخر رازی تحریف شده باشد.8»


6) منتقد محترم در پایان نتیجه می گیرد که:
« اولاً: «نسخه ای که روی آن نام فخر رازی بوده است» در کارنبوده، بلکه در شرح قصیده ی نونیّه، آن قصیده به فخر رازی منسوب شده است.9
صاحب نسخه خود می نویسد:
رساله ای خطی به نام: «رساله ی حلّ ما ینحلّ» در کتابخانه ی محقّر این حقیر، حسن حسن زاده ی آملی موجود است... این نسخه حاوی شرح قصیده ی یاد شده ..10
و در پایان می نویسد: «این بود شرح عبداللطیف شیروانی بر قصیده ی منسوب به فخر رازی....11»
بنابراین در کتابخانه ی ایشان رساله ای بود که نام فخر رازی بر روی آن بوده، جز اینکه پس از تحقیق معلوم شده که منسوب به او بوده، نه از آنِ او.


7) سپس می نویسد:
«ثالثاً: «کتابی پر محتوا از فخر رازی» اشتباه است و فقط قصیده ای منسوب به وی بوده است.12»
منتقد محترم توجه دارد که این رساله فقط قصیده ی منسوب به وی نبوده، بلکه شرح قصیده ی منسوب به او بوده، و این شرح از لحاظ کمیّت در حدّی بود که به آن کتاب تعبیر شود و لذا می بینیم که متن آن در 48 صفحه ی وزیری چاپ شده است.13
تازه این کتاب به شرح قصیده ی یاد شده منحصر نبوده، بلکه شرح قصایدی از: حافظ، دهلوی، ساوجی، فاریابی و دیگران نیز به پیوست آن بوده است.14 و در نتیجه حجم آن چند برابر خواهد بود.
تعبیر «پرمحتوا» نیز به دور از آبادی نیست و به همین جهت استاد حسن زاده به تحقیق آن پرداخته و آن را در ضمن کتاب هزار و یک کلمه جای داده است.
متن قصیده و شرح آن حاوی مطالبی است که به تشیّع ناظم و شارح دلالت می کند، از جمله این که در متن قصیده «امیر غدیر» آمده15 و در شرح آن تعبیر«شاه ولایت».16


8) سپس می نویسد:
«رابعاً: استاد این اثر را دلیل تشیّع فخر رازی نگرفته است.17»
اولاً: این مطلب پس از تذکر محقق طباطبایی بود و پیش از آن نظر استاد این بود که این رساله دلیل تشیع فخر رازی می باشد.
ثانیاً : استاد در همین مقال به تشیع فخر رازی تمایل نموده و از شیخ بهائی نقل کرده که فرموده است: از کتب و رسائل امام فخرالدین رازی دانسته می شود که او متشیّع بوده است.18 سپس دو شاهد بر تشیّع او آورده:
1. استشهاد او به جواز جهر در بسمله، به عمل مولای متقیّان و تعبیر زیبایش که گفته: هر کس علی(ع) را امام خود قرار دهد به عروة الوثقی چنگ زده است.19
2. سخن او در مورد عصمت حضرت فاطمه(ع) که استاد در این رابطه می نویسد: در معصوم بودن سید نساء عالمین فاطمه بنت رسوال الله(ص) تسلیم محض است.20
روی این بیان اگرچه این رساله را دلیل تشیع ذکر نکرده ولی در مقدمه ی همین رساله به تشیع او متمایل گشته است.21


9) سپس می نویسد:
«خود استاد، تحقیق و اثبات کرده اند که این قصیده از فخر رازی نیست، بلکه از ابوالمفاخر رازی است، نه مظفر رازی.
بر ما واضح است که این تحقیق استاد، پس از تذکر محقق طباطبائی بوده است.


10) منتقد محترم در پایان می فرماید:
«خوب بود نویسنده محترم این مقاله، دقت می کرد که استادی که کتابخانه ای خطی دارد و ده ها متن علمی و سنگین فلسفی و عرفانی را با استفاده از ده ها نسخه ی خطی تا کنون تصحیح کرده است، این قدر توجه دارد که روی نسخه، «فخر» را از « مظفر» تشخیص دهد و صرف چنین احتمالی را مثبت تشیّع فخر نداند.»22
این تعبیر از حسن ظن منتقد محترم به استادش نشأت می گیرد و با این حسن ظن نمی توان مطلبی را اثبات کرد و کسی را که خود شاهد داستانی بود، او را به کذب محض متهم نمود.


11) آنگاه منتقد محترم دائره ی سخن را گسترش داده یک تذکر اخلاقی به همه ی اهل قلم داده، می نویسد:
«امید است کسانی که در زمره ی قبیله ی اهل قلم حضور می یابند، حرمت حریم بزرگان و ارجمندان را پاس دارند و با شتابزدگی «عرض» خود نبرند و «زحمت» کسانی ندهند.23»
ما تذکر اخلاقی ایشان را ارج می نهیم و بر دیده ی منت می نهیم و همین تقاضا را از خدمت ایشان می طلبیم و اضافه می کنیم که ما در مقاله ی خود از استاد حسن زاده نامی نبرده بودیم و از ایشان به عنوان محقق پر طنطنه ای که در سطح کشور دلهایی را به سوی خود جذب کرده است، تعبیر کرده بودیم.

نقد حسن زاده آملی
12) منتقد محترم در نامه ای که به مجله ی نورالصادق ارسال نموده، می نویسد:
«در سال 1376 در مجله ی آینه ی پژوهش مبرهن شد که سخن ایشان دروغ است، که به پیوست ملاحظه می فرمایید.»
ما متن تحقیقات ایشان را در مجله ی آینه ی پژوهش کلمه به کلمه خواندیم و برهانی در آن نیافتیم جز حسن ظن ایشان به مقام استادش، در حالی که قرآن کریم می فرماید:

((إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنىِ مِنَ الحَْقّ‏ِ شَیًْا))24
ظن و گمان چیزی از حق بی نیاز نمی کند.
ولی متأسفانه یک بیماری عمومی در پیروان عرفا هست که حسن ظن عجیب به اساتید خود دارند و آنها هر چه بگویند چشم بسته می پذیرند.
مرحوم آشتیانی تعبیر لطیفی در مورد پیروان ابن عربی نوشته است که این واقعیت را بر ملا کرده است.
او می نویسد:
«یک عیب اساسی در کار أتباع ابن عربی آن است که چشم بسته آنچه مرشد آنها نوشته است قبول کرده اند. از جمله آن که در «فصّ اسحاقی» شیخ بر خلاف ظواهر کتاب و سنت، بلکه نص صریح، اسحاق را ذبیح دانسته است اما اتباع او عذر آورده اند که: الشیخ معذور فیما ذهب الیه لأنه مأمور.25


آنگاه در پاورقی فص اسحاقی می نویسد:
«آنچه گفته شده که ابن عربی معذور است، چون به آن مأمور بود، سخن بیهوده ای بیش نیست.26»


آنگاه به صورت شفاف می نویسد:
«در کتاب فصوص موارد نقض و اشکال فراوان هست که توجیه و تصحیح آن امکان پذیر نیست و اینکه گویند: شیخ مأمور و معذور بوده، معنایش نسبت دادن خبط و اشتباه به خدا یا پیامبر می باشد، زیرا مؤلف در اوایل کتابش تصریح کرده که مطالب کتاب را خداوند یا رسول به قلبش القاء کرده است.» ابن عربی آن را به صراحت در فصوص ادعا کرده است.27 و استاد حسن زاده نیز آن را در سر آغاز شرح فصوص از او نقل کرده است.28
ابن عربی، استاد، مرشد، معشوق و معبود همه ی عارفان، بین خدا و گوساله اشتباه کرده ـ گوساله را از جلوه های خداوند دانسته، عبادت گوساله را همان عبادت خداوند بر شمرده، به صراحت می نویسد:
«عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بوده که هارون انکار عبادت عِجل می نمود و قلب او چون موسی اتّساع نداشت، چه این که عارف حق را در هر چیزی می بیند، بلکه او را عین هر چیز می بیند.29»
استاد حسن زاده در تثبیت مطلب فوق می نویسد:
«غرض شیخ در این گونه مسائل فصوص و فتوحات و دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانیکه اهل سرّ هستند، هر چند به حسب نبوت تشریع مقرّ است که باید توده ی مردم را از عبادت اصنام بازداشت، چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار می فرمودند.30»


آنگاه در ادامه می نویسد:
«او را «اله» نامید به طریق تنبیه برای تعلیم، از آن رو که می دانست عِجل یکی از مجالی الهیّت است!!31»
در جای دیگر در مورد مشرکان و بت پرستان می نویسد:
«اما از آن جهت که معبودشان عین وجود حق است که در این صورت ظاهر شده است، پس پرستش نمی کنند مگر خدا را «فرضی الله عنهم من هذا الوجه» پس عذابشان در حق ایشان عذب می گردد!!32»
آنگاه در مورد عارفان که در جهنم به دیدار حق نایل می شوند می نویسد:
«عارف «معذِّب» را در «تعذیب»اش می بیند، پس تعذیب سبب شهود حق می شود و این شهود حق عالی ترین نعمتی است که در حق عارف وقوع می یابد. اما نسبت به محجوبان غافل از لذّات حقیقیّه، باز از جهتی عذب است، چنانکه در حدیث است که بعضی از اهل آتش، در آتش با آتش بازی می کنند و ملاعبه از تلذّذ جدا نمی شود!!33»
هدف از نقل فرازهای بالا اشاره ای کوتاه بود به اینکه عارفان بین خدا و گوساله اشتباه می کنند، بین عَذب و عذاب اشتباه می کنند، اگر کسی بگوید که فلان عارف بین «فخر رازی» و «مظفر رازی» اشتباه کرده، خیلی بیراهه نرفته است، که «المعصوم من عصمه الله».

***


نورالصادق: لازم به تذکر است که مطلب مورد اعتراض مذکور که از محقق پژوهشگر معاصر حضرت استاد مهدی پور در مجله ی شماره ی 18 نورالصادق آورده شده به مناسبت ادعاهای آسمان شکن آقای حسن زاده در مورد قدرت فوق حد تصوّر خود در کتابشناسی بوده است (البته بنابر نقل آقای جوادی آملی)، چیزی شبیه ادعای لا تأخذنی سنة و لا نوم!!


بنا بر نقلآقای جوادی آملی ؛ آقای حسن زاده آنقدر کتابشناس بودند که می گفتند هنگامی که چشم خود را می بندم هر کتابی را بیاورید روی آن دست می کشم و عنوان آن را می گویم.!!!

 

 


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1- اللجنة التحضیریّة، المحقق الطباطبائی، فی ذکراه السّنویّة الاولی، ج3، ص 1178، مؤسسةآل البیت، قم، 1417ق.
2- کهف: 90
3- حسن زاده آملی، هزار و یک نکته1/91، نکته ی 98، چاپ دوم، مرکز نشر رجا، 1365 ش.
4- مجله ی آینه ی پژوهش، سال هشتم، شماره ی اول، فروردین ـ اردیبهشت 1376 ش، ص 71 (مسلسل43)
5- رضا مختاری، جمع پریشان، دفتر دوم، ص 615، نشر دانش حوزه، 1383 ش.
6- حسن زاده ی آملی، هزار و یک کلمه 2/310،، چاپ دوم، دفتر تبلیغات، 1377ش.
7- همان، ص 361
8- همان
9- رضا مختاری، جمع پریشان، دفتر دوم، ص 615
10-حسن زاده، هزار و یک کلمه، ج 2، ص 311
11- همان، ص 360
12- رضا مختاری، همان
13- حسن زاده، همان، ص 312ـ360
14- همان، ص312
15- همان، ص 344
16- همان، ص 345
17- رضا مختاری، همان
18- حسن زاده، همان/ 311
19- فخر رازی، تفسیر کبیر1/160، چاپ استانبول
20- حسن زاده، هزار و یک نکته2/ 603، نکته ی 748
21- همو، هزار و یک کلمه2/311، کلمه ی 274
22- رضا مختاری، همان
23- همو، آینه ی پژوهش، شماره ی 43، ص 71
24- یونس: 36
25- قیصری، شرح فصوص الحکم، صفحه ی شش مقدمه، به قلم سید جلال الدین آشتیانی، چاپ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1375ش.
26- همان، ص 607، پاورقی
27- همان، ص 408
28- حسن زاده ی آملی ، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم،ص 8، چاپ سوم، وزارت ارشاد، 1385 ش.
29- همان، ص 514
30- همان
31- همان، ص 515
32- همان، ص 213
33- همان، ص 212

 

 

مجله نورالصادق علیه السلام

 http://nooralsadegh.ir/index.php/topics/khanandegan/333-fahkrerazi?hitcount=0