نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

عمر بن صهاک که بود



در جمع بین صحیحین در مسند عایشه آمده است: عایشه گفت: «زنان پیامبر شبها به سوى آبگیرها مى‏رفتند.

شبى سوده دختر زمعه بیرون آمد. عمر که در مجلس بود او را دید و گفت: اى سوده تو را شناختم. پس از این واقعه آیه حجاب نازل شد.» «1»

این روایت نیز دلیل بى‏ادبى عمر است. او راز همسر پیامبر را فاش ساخت، دیدگان را متوجه او کرد و سبب شرمسارى وى شد. همسر پیامبر به خاطر دور ماندن از چشم مردم شبانگاه بیرون آمده بود. شرمنده ساختن او چه ضرورتى داشت تا آیه حجاب در این باب نازل شود؟ در جمع بین صحیحین در مسند جابر بن عبد اللّه از مجموعه متفق علیه آمده است که جابر گفت: «پدرم در جنگ احد به شهادت رسید و طلبکاران بر ما سخت گرفتند. نزد پیامبر آمدم و با او سخن گفتم. پیامبر از طلبکاران خواست که خرماى نخل مرا برگیرند و پدرم با ببخشند ولى ایشان نپذیرفتند. رسول خدا نیز از آن خرما چیزى به آنها نداد و ایشان را وادار به پذیرش نکرد، اما گفت: فردا نزد تو خواهم آمد. صبحگاه نزد من آمد و گرد نخل گشت و براى برکت آن دعا فرمود.

من شاخه‏هاى پر بار را افشاندم و خرماى فراوان برگرفتم. حقوق طلبکاران را پرداختم و براى خودم نیز مقدارى خرما باقى ماند. به محضر پیامبر رفتم و ماجرا باز گفتم. رسول خدا به عمر که نشسته بود فرمود: اى عمر، بشنو. عمر گفت: اگر ما نمى‏دانستیم که تو پیامبر خدا هستى، بخدا سوگند که (اکنون مى‏دانیم) تو پیامبر خدایى.» «2» این روایت نشان مى‏دهد که رسول اللّه درباره عمر بدگمان بود و از این رو به او فرمان شنیدن داد و عمر آنگونه پاسخ گفت.

در جمع بین الصحیحین در مسند انس بن مالک آمده است: «هنگامى که خبر پیشروى ابو سفیان به پیامبر رسید با ابوبکر مشورت کرد و از رأى او سر تافت و با عمر رأى زد و از اندیشه او سر پیچید.» «3»

این واقعه بیانگر بى‏ارزش بودن آنها نزد پیامبر است. نیز گواهى بر دروغ بودن سخنان کسانى است که مشورت «4» نمودن پیامبر با ابوبکر و عمر یا یکى از آنها را بهانه‏اى براى شرکت نکردن ایشان در جنگ بدر قرار داده‏اند و آورده‏اند که یکى از آنها یا هر دو در سایبان بودند؛ زیرا کسانى که رأى آنها پیش از جنگ معتبر نباشد چگونه در زمان نبرد مورد مشورت خواهند بود؟

ابو هاشم جبایى بر سبیل اعتراض پرسشى طرح کرده که آیا مخالفت با فرمان پیامبر جایز است؟ سپس خود پاسخ گفته که اگر فرمان از طریق وحى باشد مخالفت با آن به هیچ وجه جایز نیست ولى اگر مسأله مربوط به رأى و اندیشه باشد حکم او مانند حکم پیشوایان دیگر است که در زمان حیاتشان نباید از فرمان آنها سر پیچید ولى پس از مرگ، مانعى ندارد. دلیل این سخن آن است که پیامبر اسامه را به سپهدارى گمارد و امر کرد که او و سربازانش به سویى که فرموده بود رهسپارند. اسامه به پیامبر گفت: نمى‏خواهم خبر تو را از کاروانها بشنوم. ابوبکر نیز عمر را باز گرداند و حق چنین کارى را داشت. «5»

 این قول جبایى، تجویز مخالفت با پیامبر است در حالى که خداوند امر به اطاعت از او داده و سرپیچى از وى را حرام دانسته است. وانگهى جواز در زندگى و مخالفت پس از مرگ با استدلال به عمل ابوبکر و عمر چه معنایى دارد؟ سرپیچى ایشان از فرمان پیامبر در زمان زندگى رسول خدا بود؛ از این رو اسامه گفت: نمى‏خواهم خبر تو را از کاروانها بشنوم. این جمله آشکار مى‏کند که عصیان هم در زمان حیات پیامبر بود و هم پس از مرگ وى، پس فرمانبردارى از پیامبر براى چه زمانى است؟ وانگهى چگونه این جماعت به خود اجازه مى‏دهند که با دستاویز ساختن عمل اسامه و ابوبکر و عمر با پیامبر مخالفت کنند؟ «6» در جمع بین صحیحین آمده است که پیامبر فرمود: «خواب دیدم که وارد بهشت شدم و ناگاه با رمیضاء همسر ابو طلحه روبرو گشتم. سپس صدایى شنیدم و گفتم کیست؟ پاسخ شنیدم: بلال. آنگاه قصرى را دیدم که در آستانه آن زنى بود. پرسیدم: این کاخ از آن کیست؟ گفتند: متعلق به عمر بن خطاب است. خواستم داخل شوم و آن را بنگرم که غیرت تو (عمر) را به یاد آوردم و واپس گشتم. عمر گریست و گفت: اى پیامبر آیا بر تو غیرت ورزم؟» «7» چگونه سنیان روا مى‏دارند چنین روایات دروغینى را نقل کنند؟ کدام خردمندى مى‏پذیرد که رمیضاء و بلال پیش از پیامبر وارد بهشت شده باشند؟ وانگهى گفته پیامبر که «غیرت تو را به یاد آوردم» نشان مى‏دهد که عمر معتقد بوده است که پیامبر در بهشت مرتکب گناه مى‏شود.

در جمع بین صحیحین آمده است: «روزى که پیامبر از جهان رفت. عمر گفت:

محمّد نمرده است و نمى‏میرد تا آخرین نفر باشد.» «8» در همان کتاب از افراد بخارى از عایشه نقل شده که پیامبر در گذشت و ابوبکر در منطقه سنح (عالیه) بود. عمر برخاست و گفت: «بخدا سوگند رسول اللّه نمرده است.» عایشه مى‏گوید: «همچنین عمر مى‏گفت:

جز این چیزى در دلم جا نمى‏گیرد. بى‏گمان خداوند او را بر مى‏انگیزد تا دست و پاى قوم را قطع کند. ابوبکر آمد و پرده از چهره پیامبر برگرفت تا عمر دانست که او مرده است.» «9»

حمیدى در جمع بین صحیحین، از افراد بخارى، از انس، پوزش خواهى عمر در این باب را نقل مى‏کند: «انس خطبه عمر بن خطاب را شنید و عمر این سخن را فرداى وفات پیامبر بر منبر ایشان گفته بود. عمر تشهد گفت و ابوبکر ساکت بود. عمر بیان داشت که من دیروز سخنى بر زبان راندم که نه در کتاب خدا بود و نه پیامبر به من گفته بود، اما امیدوارم پیامبر در زمان ما زندگى کند و به تدبیر ما بپردازد.» «10»

گفتار عمر اعتراف صریح است که او به عمد سخنى خارج از کتاب خدا و سنت پیامبر گفته بود و در سخن خود بر خطا بود. سپس عذر خواه خویش را امید به زندگى دوباره پیامبر در این جهان قرار داد. این سخنان عمر جز پریشان گویى و ژاژخایى نیست

 

 

( 1). صحیح البخارى، ج 1، ص 48 و صحیح مسلم، ج 2، ص 6

( 2). صحیح بخارى، ج 3، ص 199، کتاب الهبه

( 3). مسند احمد، ج 3، ص 219 و 220، صحیح مسلم، ج 3، ص 159، التاج الجامع للاصول، ج 4، ص 408

( 4). از ابوبکر و عمر، پیش و پس از اسلام هیچ شجاعتى نقل نشده و به رغم نبردهاى بسیارى که آنان با پیامبر همراه بودند یگانه چیزى که به چشم نیامده، مردى و دلیرى بوده است، مگر در جنگ خیبر که شاید بتوان گریختن آنها از برابر مرحب را نوعى دلاورى دانست! بنگرید به: روایت طبرانى و بزار در مجمع الزوائد، ج 9، ص 124، قاضى عضد ایجى در المواقف و اعتراف شارحان مواقف به این مطلب( شرح مواقف، ج 3، ص 276)، ابن المغازلى در المناقب، ص 180، ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه

( 5). در روایات بسیارى از تاریخ‏نگاران و اهل حدیث آمده است که ابوبکر و عمر و برخى دیگر، از همراهى با سپاه اسامه خوددارى کردند در حالى که پیامبر به ایشان فرمان همراهى با اسامه را داده بود و نافرمان را لعنت کرده بود

( 6). با اندیشه ژرف و آزادى رأى به این مآخذ رجوع کنید: الملل و النحل، ج 1، ص 23، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 20، السیره الحلبیه، ج 3، ص 207، تاریخ الخمیس، ج 2، ص 154، تاریخ الکامل، ج 2، ص 215 و دیگر کتب تاریخ و حدیث

( 7). اسد الغابه ابن اثیر، ج 5، ص 460 و الاصابه، ج 4، ص 308

( 8). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 128 و 129، صحیح البخارى، ج 6، ص 17 و تاریخ الخمیس، ج 2، ص 124

( 9). همان

( 10). ابن اثیر در التاریخ الکامل، ج 2، ص 219، این مطلب را روایت کرده است

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد