نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

عارفان دروغین و دروغگویان عارف/ علامه طهرانی

  عداوت محمد حسین طهرانی با مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی

به خاطر تحریم درس فلسفه و عرفان 
و بیرون انداختن سید حسن مسقطی از نجف به خاطر تبلیغات صوفی گری


اشاره:
آقای محمد حسین طهرانی که از سلسله ی شوشتریه ی صوفیه است به خاطر تحریم فلسفه و عرفان از سوی مرجع اعلای شیعه مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و بیرون انداختن مسقطی از نجف اشرف به خاطر تبلیغات صوفی گری او، بنای یک عداوت خاصی را با مرحوم سید نهاد به حدی که با دروغ سازی ها و تهمت های بزرگ و تحریف واقعیت ها حتی تحریف تاریخ زنده ی معاصر سعی در تخریب چهره ی علمی و معنوی و خدشه ناپذیر مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی را داشت.
انسان  گاهی که در آثار چاپی محمد حسین تورق می کند می بیند بسیار کم پیدا می شود صفحه ای باشد و در آن دروغ یا تهمت یا تحریف نباشد لذا هر از گاهی که روح ما با مطالب او مکدر می شود با تحقیق و تفحص از منابع موثق، واقعیت ها را اعلام می کنیم تا دروغ های محمد خسین و فرقه ی او بر ملا شود و کینه و عداوت صوفیه نسبت به شخصیتی مثل مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و سایر فقهاء شیعه روشن گردد.

***

توهین بزرگ صوفیه به مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی توسط محمد حسین طهرانی با یک ادعای بزرگ
 و8 دروغ و یک تناقض آن هم فقط در یک صفحه از کتاب های آنها

محمد حسین طهرانی در کتاب روح مجرد / 105 می گوید: 
وی [سید حسن مسقطی] در صحن مطهر می نشست و طلاب را درس حکمت و عرفان می داد... اطرافیان مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی به ایشان رساندند که اگر او به دروس خود ادامه دهد حوزه ی علمیه را منقلب به حوزه ی توحیدی می نماید و همه ی طلاب را به عالم ربوبی حق و حق عبودیت خود می رساند لهذا او [مرحوم سید ابوالحسن] تدریس علم حکمت و عرفان را در نجف تحریم کرد و به آقا سید حسن هم امر کرد تا به مسقط برای تبلیغ و ترویج برود.

***

برتری مسقطی از پیغمبر(ص)!!
اما ادعای بزرگ صوفیه در متن مذکور: ادعای بزرگ که حکایت از برتری مسقطی از پیغمبر(ص) دارد این است که: در عبارت مذکور، محمد حسین می گوید:
«... اگر مسقطی به دروس خود ادامه دهد ... همه ی طلاب را به عالم ربوبی حق و حق عبودیت می رساند.»

مفهوم این عبارت این است که هم مسقطی به حق عبودیت رسیده بود و هم طلاب در اثر مجالست و مؤانست با مسقطی به مقامی می رسند که حق عبودیت را درک کرده و می توانند بگویند الهی انا عبدناک حق عبادتک و این در حالی است که پیامبر عظیم الشأن اسلام می فرماید: ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک.  

از این گونه ادعاهای بزرگ در صوفیه بسیار وجود دارد مانند:

ادعای بایزید بسطامی که گفت: سبحانی ما اعظم شأنی.
و گفت:  لوای من از لوای محمد بزرگتر است.
و گفت: انی انا الله

یا ادعای مولوی که به شمس گفت بایزید بالاتر است از پیغمبر.

یا ادعای محی الدین که کتاب فصوص را املاء پیغمبر دانسته. 

یا ادعای مولوی که در مورد مثنوی خودش می گوید: لا یمسه الا المطهرون لا یأتیه الباطل ...

یا ادعای صمدی آملی که در مورد شیخ حسن حسن زاده آملی می گوید: او ولی الله است، قرآن است، لا یمسه الا المطهرون و امام سجاد(ع) به او اقتدا می کند. 

و ادعای حسن زاده که گفت هر کتابی را به من بدهید چشم هایم را می بندم و نام کتاب و نویسنده ی آن را می گویم [که سند دروغ بودن این ادعا در فصلنامه ی نورالصادق شماره ی 18/199منتشر شد].

یا ادعای تلویحی محمد حسین طهرانی در مورد مهمتر بودن حداد از پیغمبر و ائمه چون گفته است اگر حداد بگوید این لیوان خون را بخور می خورم (اگر چه پیغمبر و قرآن فرموده باشند نخور).

یا ادعای محی الدین که می گوید: پیغمبران با واسطه با خدا ارتباط داشتند و من بدون واسطه. 

و نیز ادعا می کند: من خاتم اولیاء هستم

و یا ادعای جوادی آملی درباره ی ملااصدرا که می گوید: جا دارد که ملاصدرا بگوید: الیوم اکملت لکم عقلکم و اتممت علیکم نعمتی!

و یا ادعای حسن زاده ی آملی که می گوید: لا تأخذنی سنة و لا نوم.

و ادعاهای بسیار دیگر که این مختصر گنجایش ذکر آن را ندارد.

اما  توهین بزرگ، آن است که: 
از عبارت مذکور استفاده می شود که مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی  با عالم ربوبی حق و حق عبودیت مخالف بوده و نمی خواسته حوزه ی نجف به حوزه ی توحیدی مبدل گردد یعنی مرحوم سید می خواسته حوزه ی نجف به حوزه ی شرک و بت پرستی کما کان باقی بماند[نستجیربالله].  

و این زیر سؤال بردن اصل اسلام مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی است.
از صاحبان وجدان بیدار سؤال می شود آیا این توهین بزرگ به مقدسات بزرگ تشیع نیست؟


اما تناقض:‌
محمد حسین از طرفی می گوید: 
            «مسقطی درس حکمت و عرفان می داد و روح توحید و خلوص و طهارت را در طلاب می دمید و مرحوم سید ابوالحسن با این حرفها و تبلیغات مسقطی مخالف بود و آن را تحریم کرد» 
              و از طرف دیگر می گوید: 
            «مرحوم سید به مسقطی امر کرد تا به مسقط برای تبلیغ و ترویج برود!!!» [یعنی تبلیغ و ترویج همین عقاید باطل و انحرافی که خود آن را تحریم کرده بود] 
            سؤال یک ذی شعور مبتدی از محمد حسین این است که اگر مرحوم سید با عقاید مسقطی موافق بود چرا درسش را تحریم کرد و او را از نجف بیرون انداخت و شما این قدر نسبت به شخصیت عظیم شیعه گستاخی می کنید و اگر مخالف بود چرا              به او دستور داد همین عقاید باطل را برود در مسقط تبلیغ و ترویج کند؟


اما دروغ های محمدحسین فقط در این یک صفحه

دروغ اول:‌
آن است که سید حسن مسقطی اصلا درس نمی داده و در وادی علم و درس و بحث نبوده بله می آمد در صحن مطهر می نشست و حرفهای انحرافی و ضد مذهب و صوفیانه می زد و چون طبع شوخی هم داشت و طلبه ها را می خنداند و در واقع جلسه ی گعده و تفریح بود چند نفر می آمدند کنار او می نشستند تا ضمن این که تفریحی کرده باشند ببینند اباطیل او چیست. کما این که در سایر  مدعیان عرفان چنین جلساتی به شدت رواج داشته و دارد و جلسات تفریح خود را که بیشتر به غیبت و توهین به دیگران مخصوصا به علما و مراجع تقلید و تبلیغ و ترویج از صوفیه و از افراد هم مرام و مسلک خود می گذشت، به جلسات درس شهرت می دادند و شرکت کنندگان در آن جلسات را هر که می خواهد باشد (حلال گوشت باشد یا حرام گوشت) از اهل معرفت و طریق و از شاگردان آن عارف معرفی می کردند که در آینده باید داعیه ی انا الحق داشته باشد.

اما دروغ دوم:
بر فرض هم نام آن جمع گعده و تفریح را درس بگذاریم، می گوییم این دروغ است که جناب مسقطی درس توحید می داده بلکه درس صوفی گری و شرک و بت پرستی و جبر و همه خدایی (وحدت وجود) می داده و از این جهت مرجع اعلای شیعه که تشرفاتش غیر قابل انکار است، چنین برخوردی با او داشت و او را از نجف بیرون انداخت. 
هیچ دیوانه و سفیهی این حرف سخیف محمد حسین را که سید ابوالحسن اصفهانی مخالف توحید بوده از او نمی پذیرد.

اما دروغ سوم:
محمد حسین  طهرانی می گوید:
«مرحوم سید ابوالحسن با توحید و تشکیل حوزه ی توحیدی مخالف بود»، این ادعا از عبارت زیر روشن می شود:
او در صفحه ی 105 می گوید:«اطرافیان مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی به ایشان رساندند که اگر او به دروس خود ادامه دهد حوزه ی علمیه را منقلب به حوزه ی توحیدی می نماید و همه طلاب را به عالم ربوبی حق و حق عبودیت خود می رساند لهذا او تدریس علم حکمت و عرفان را در نجف تحریم کرد و به آیا سید حسن هم امر کرد تا به مسقط برای تبلیغ و ترویج برود».

دروغ چهارم:
 آن است که محمد حسین می گوید: 
لهذا [یعنی به خاطر اینکه مسقطی درس توحید می داد] او [یعنی مرحوم سید] تدریس علم حکمت و عرفان را در نجف تحریم کرد. 
در حالی که مرحوم سید از  قبل درس فلسفه و عرفان یونانی و بودائی و التقاطی را تحریم کرده بود و این تحریم ربطی به مسقطی نداشت و این مسقطی و عده ی معدود دیگر بودند که با فتوای مرجع اعلای شیعه علنا مخالفت می کردند و لااقل حفظ ظاهر را هم نمی کردند.
اهل دقت می بینند که چگونه از این مطالب، دروغ و تهمت و تناقض می پاشد.

اما دروغ پنجم:
محمد حسین می گوید: 
«او [سید ابوالحسن اصفهانی] ... به آقا سید حسن [مسقطی] هم امر کرد تا به مسقط برای تبلیغ و ترویج برود»
این کذب صریح است چون مرحوم سید، به خاطر این که با عقاید ضد توحیدی مسقطی مخالف بود او را از نجف اشرف بیرون انداخت  نه این که به او فرموده باشد به مسقط برو و آنجا حرفهای باطل خودت را بزن و آنجا تبلیغ تصوف کن!

اما دروغ ششم:
محمد حسین گفته مسقطی  تمام اهل مسقط را مؤمن و موحد ساخت.
ظاهر این کلام این است که  مردم مسقط  تا قبل از این که مسقطی وارد آنجا بشود مؤمن و موحد نبودند بلکه مشرک و بت پرست بودند و بساط شرک و بت پرستی به دست مسقطی از آنجا برچیده شد و هذا کذب صریح.
 آیا هیچ عاقلی و هیچ صاحب وجدانی در این عالم پیدا می شود که چنین ادعای بزرگی را قبول کند؟! اگر چنین بود صوفیه آن را در بوق و کرنا می کردند اینان که هر بقال و عطار و کفاش و حداد و سقائی را به منظور نیل به اهداف باطل خودشان از فرش به عرش می رسانند چطور شده که از مسقطی کسی چنین معجزه هایی نقل نکرده است.

اما دروغ هفتم:
محمدحسین می گوید: 
مسقطی ها در برابر عظمت او [مسقطی] عالم و جاهل و مردم عامی و خواص سر تسلیم فرود آوردند.
محمد حسین در حالی  این سخن را می گوید که می دانسته مرحوم سید ابوالحسن، مرجع علی الاطلاق شیعه در سرتاسر جهان بود و می دانسته که شیعیان مسقط نیز تماما از مرحوم سید تقلید می کردند و سید را نه تنها به عنوان یک مرجع تقلید و نایب امام زمان بلکه به عنوان یک شخصیت معنوی بزرگ که حتی با امام زمان ارواحنا فداه ارتباط داشته،  قبول داشته اند و سر تسلیم در برابر او فرود آورده اند لذا به عقل کدام ذی شعور می رسد که مردمی که آن چنان عقیده ی محکمی به سید داشتند و وجوهات شرعیه ی خود را برای سید می بردند، شخصی مجهول الهویه ای که تحصیلات چندانی هم نداشت را بر شخصیت جهانی مرحوم سید با آن بار علمی و معنوی عظیم ترجیح دهند با آنکه می دانستند سید او را از نجف بیرون انداخته است.

اما بنابر نقل بعضی از معمرین ثقه ای که در آنجا رفت و آمد داشتند و در متن این جریانات بوده اند و نیز بنابر نقل بعضی از مراجع تقلید که از زوایای این جریان  اطلاعات دقیقی دارند، مسئله درست عکس آن چیزی است که محمد حسین ادعا کرده است.
یعنی مسقطی ها نه تنها به او اعتنایی نکردند بلکه وقتی فهمیدند که مرحوم سید او را به خاطر عقاید باطل صوفیگری و انحرافی اش از نجف بیرون انداخته است از او برائت جستند و آنقدر از او بدگویی کردند و خیلی ها او را آزار دادند که مجبور شد از مسقط بیرون برود و به هند سفر کند جایی که شیعیان مؤمنی وجود نداشته باشد که او را آزار دهند اما به هند نرسید و در بین راه مُرد.

دروغ هشتم:
محمد حسین ادعا می کند که مسقطی در مسیر سفر هند در یک مسجدی در حال سجده مرده بود.
 و حال آن که او در بین راه هند در یک قهوه خانه ای در حال کشیدن قلیان مرده بود.



http://daralsadegh.net/erfan/191-enherafat/1334-dorogh-tehrani


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد