نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

نقد فلسفه

رد فلسفه و عرفان و شناخت بدعت ها

عمر بن صهاک که بود





در جمع بین صحیحین در مسند ابو هریره آمده است: «پیامبر شب زنده‏دارى در رمضان را ترغیب مى‏کرد اما آن را بر خلق واجب نساخته بود. او مى‏فرمود: «هر که در رمضان به سبب ایمان و بازپرسى از نفس خویش به عبادت ایستد، گناهان گذشته و آینده‏اش آمرزیده است» «1» پس از رحلت پیامبر نیز وضع همین‏سان بود همچنان در ایام خلافت ابوبکر و آغاز حکمرانى عمر.» «2»

سپس حمیدى در جمع بین صحیحین در مسند ابو هریره از مجموعه مورد پذیرش همگان، از عبد الرحمن بن عبد البارى نقل کرده است: «شبى از رمضان با عمر به مسجد رفتیم، مردم پراکنده بودند، یکى به تنهایى براى خود نماز مى‏خواند و دیگرى نماز مى‏گذارد و گروهى به نماز او اقتدا کرده بودند. عمر گفت: اگر اینان را به یک امام گرد آورم، نیکوترست. سپس ابى بن کعب را به امامت نماز ایشان گمارد.»

راوى مى‏گوید: «پس از آن، شبى دیگر بیرون رفتیم در حالى که مردم به امام عمر اقتدا کرده بودند. عمر گفت: این عمل بدعت است، اما بدعت خوبى است. و نمازى که مردم به سبب خفتن، آن را بجا نمى‏آورند بهتر از نمازى است که براى آن برمى‏خیزند.

مقصود عمر آخر شب بود و مردم اول شب بر مى‏خواستند.» «3»

اگر به دیده خرد و انصاف بنگریم، آیا بر کسى رواست که بدعتى پدید آورد و آن را نیکو شمارد؟ حمیدى در جمع بین صحیحین در مسند جابر بن عبد اللّه انصارى روایت کرده که پیامبر فرمود: هر بدعتى گمراهى است «4»؛ اکنون عمر مى‏گوید: بدعت است و نیکوست و به آن فرمان مى‏دهد و بازخواست مى‏کند.

چگونه به خود اجازه داده بود به خلاف فرمان خدا و پیامبرش امر کند؟ آیا به مصلحت بندگان آگاهتر بود؟ یا پیامبر حکمى را پنهان ساخته بود؟ مسلمانان در زمان پیامبر و ابوبکر در انجام آن وظیفه کوتاهى کرده بودند؟ پناه بر خدا از زشتى چنین فرضهایى. مگر عمر نشنیده بود که پیامبر فرمود: «هر که در دین ما، چیزى را که از آن نیست داخل کند، مرتد است ...» «5»

حمیدى در جمع بین الصحیحین در مسند انس بن مالک روایت کرده است: «پیامبر در رمضان نماز مى‏گزارد. من پشت سر او ایستادم و مردى دیگر نیز به من پیوست. چون پیامبر احساس کرد که ما به اقتداى او به نماز ایستاده‏ایم، نماز را به کوتاهتر وجهى پایان داد و به خانه خویش بازگشت و در خلوت به نمازى دیگر ایستاد.

صبحگاه او را پرسیدیم: «آیا دوش، بودن ما را دریافتى؟ فرمود: آرى و از آن رو، چنان کردم.» «6»

اکنون که پیامبر از امامت در نافله رمضان پرهیز مى‏کند و مؤمنان را از جماعت در این باب باز مى‏دارد، عمر به چه مجوزى با رسول خدا مخالفت کرده است؟ در حالى که خود نیز به بدعت بودن آن گواهى مى‏دهد. چرا اکثر مسلمین را به عملى واداشته که خلاف کردار پیامبر و حتّى ابوبکر است؟ حمیدى در جمع بین صحیحین از سلمه بن الاکوع و جابر نقل کرده است که آنان گفته‏اند: «ما در سپاه بودیم که پیامبر آمد و گفت: متعه زنان براى شما مجاز است» «7»

                        ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: 356

 

 

 

 

( 1). صحیح البخارى، ج 1، ص 17 و ج 2، ص 55، مصابیح السنه، ج 1، ص 94، صحیح مسلم، ج 1، ص 293

( 2). التاج الجامع للاصول، ج 2، ص 63، نویسنده گفته است که راویان پنجگانه حدیث را بیان کرده‏اند، مصابیح السنه، ج 1، ص 94 و صحیح مسلم، ج 1، ص 292

( 3). التاج، ج 2، ص 65، به گفته نویسنده، بخارى نیز روایت را آورده است.

 عبارت پیچیده است و اصل آن:« و التى ینامون عنها افضل من التى یقومون، یرید آخر اللیل و کان الناس یقومون اوله».

 مراد آن است که نماز آخر شب را- که سنت مصطفوى است- کسانى به جاى مى‏آورند که در هنگام نماز اول شب- که بدعت عمر بود- خفته‏اند و خفتگان از شب زنده‏داران بى‏بصیرتى که بدعت عمر را گردن نهاده بودند، افضلند و این، اعتراف خود عمر بوده است. پناه بر حق از ضلالت و حماقت.( م

(4). مصابیح البغوى، ج 1، ص 11 و 14، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3، ص 187، مستدرک الحاکم، ج 1، ص 97

( 5). در مستدرک، روایاتى به این معنا وجود دارد.( ج 1، ص 96 و 97).

« من احدث فى دیننا ما لیس منه فهو رد» ضمیر هو مى‏تواند به شخص یا عمل بازگردد.( م

( 6). نزدیک به این روایت را مسلم به صورت مسند از عایشه نقل کرده است( صحیح مسلم، ج 1، ص 293) و البغوى از زید بن ثابت در المصابیح، ج 1، ص 64

( 7). حدیث را منصور على ناصف در التاج الجامع للاصول، ج 2، ص 334، آورده است